بستر خویش

همیشه منتظر خبری خوش، خواب های ترا مرور میکنم
گاه در بستر خویش، پهلو به پهلوی گریه که میغلتم،
با من از رفتن، از احتمال
از نیامدن، از او، از ستاره و سوسو سخن میگوئی.
شانه به شانهی من
با من از دقیقهی زادن، از هوا، از هوش،
از هی بخندِ هفتسالگی سخن میگوئی.
خدایا چقدر مهربانی کنار دستمان پَرپَر میزد و
آینه نبود تا تبسم خویش را تماشا کنیم.
+ نوشته شده در سه شنبه دهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 16:40 توسط نیلوفر
|